شب گذشته دل از زلف پر شکن از صائب تبریزی غزل 1850

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

شب گذشته دل از زلف پر شکن می گفت

1 شب گذشته دل از زلف پر شکن می گفت غریب بود، ز حب الوطن سخن می گفت

2 گهر چو کرد وداع صدف عزیز شود عزیز مصر به یعقوب این سخن می گفت

3 اگر پیاله سراپا دهن نمی گردید که حرف بوسه ما را به آن دهن می گفت؟

4 ازان خموش به کنجی نشسته بودم دوش که شرح حال مرا شمع انجمن می گفت

5 هلال واری ازان سینه دید و رفت از دست گلی که روز وز شب از چاک پیرهن می گفت

6 همیشه آه هوادار لاله رویان بود نسیم تا نفس آخر از چمن می گفت

7 چو غنچه مشت زری عندلیب اگر می داشت هزار نکته رنگین به یک دهن می گفت

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر