-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خط سنگین دل بهای لعل جانان را شکست دیده از حق نمک بست و نمکدان را شکست
2 گر چه از خط معنبر در سیاهی غوطه زد می توان زان لب خمار آب حیوان را شکست
3 چون سهیل از دیدن او بود روشن دیده ها از چه رو خط رنگ آن سیب زنخدان را شکست؟
4 شد مسلسل حلقه زنجیر، مجنون مرا هر قدر مشاطه آن زلف پریشان را شکست
5 شوخی چشم غزالان پای خواب آلود شد چشم او تا بر میان دامان مژگان را شکست
6 سخت رویی جنگ دارد با محبت، ورنه من می توانستم در این باغ و بستان را شکست
7 شد کتان را خار پیراهن فروغ ماهتاب حسن او از بس که بر هم ماه تابان را شکست
8 جمع تا کردیم خود را نوبهاران رفته بود در لباس غنچه می بایست دامان را شکست
9 از هجوم داغ صائب ماند آهم در جگر جوش گل بال و پر مرغ گلستان را شکست