- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد دم عیسی نفس از تازه رویان سخن دارد
2 سیاهی از سیاهی نگسلد تا کعبه مقصد چه معموری است حیرانم بیابان سخن دارد
3 فضای تنگ گردون بست راه گفتگو بر من خوشا طوطی که از آیینه میدان سخن دارد
4 به صبح سردمهر خویش ای گردون چه می نازی؟ چنین صد شمع کافوری شبستان سخن دارد
5 سخن شیرازه اوراق عمر بیوفا باشد زپا هرگز نیفتد هر که دامان سخن دارد
6 (تلاش سرخ رویی می کنی، رنگین ترنم کن که این لعل گرامی را بدخشان سخن دارد)
7 زرشک خامه خود همچو موی خویش می پیچم که دایم دست در زلف پریشان سخن دارد
8 خلد چون تیر خاکی در جگر کوتاه بینان را زبس بر چهره کلکم گرد جولان سخن دارد
9 سر خورشید در خون شفق غلطید از صائب که تاب دستبرد تیغ مژگان سخن دارد؟