خضر چشم حیات از آب حیوان از صائب تبریزی غزل 2931

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد

1 خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد دم عیسی نفس از تازه رویان سخن دارد

2 سیاهی از سیاهی نگسلد تا کعبه مقصد چه معموری است حیرانم بیابان سخن دارد

3 فضای تنگ گردون بست راه گفتگو بر من خوشا طوطی که از آیینه میدان سخن دارد

4 به صبح سردمهر خویش ای گردون چه می نازی؟ چنین صد شمع کافوری شبستان سخن دارد

5 سخن شیرازه اوراق عمر بیوفا باشد زپا هرگز نیفتد هر که دامان سخن دارد

6 (تلاش سرخ رویی می کنی، رنگین ترنم کن که این لعل گرامی را بدخشان سخن دارد)

7 زرشک خامه خود همچو موی خویش می پیچم که دایم دست در زلف پریشان سخن دارد

8 خلد چون تیر خاکی در جگر کوتاه بینان را زبس بر چهره کلکم گرد جولان سخن دارد

9 سر خورشید در خون شفق غلطید از صائب که تاب دستبرد تیغ مژگان سخن دارد؟

عکس نوشته
کامنت
comment