-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا دوری به جای خویش با آن سیمتن باشد اگر صد سال چون آیینه در آغوش من باشد
2 ندارد عاشق خورشید در آغوش گل راحت که شبنم خون خود را می خورد تا در چمن باشد
3 کیم من تا زنم در دامن گل دست گستاخی؟ مرا این بس که خاری زین چمن در پای من باشد
4 بپوشد چشم اگر بی پرده بیند ماه کنعان را عزیزی را که از یوسف نظر بر پیرهن باشد
5 زشور عشق دلگیری ندارد جان مشتاقان چه زین خوشتر که ماهی را کف دریا کفن باشد؟
6 نسازد نور یکتایی دو دل پروانه ما را اگرچه صد هزاران شمع در یک انجمن باشد
7 مشو قانع به تحسین زبان از مستمع صائب که دل برخاستن از جای، تحسین سخن باشد