- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم اگر به کعبه رود روی برقفاست دلم
2 خبر ز سایه خود نیست صید وحشی را من رمیده چه دانم که در کجاست دلم
3 چه نسبت است به آیینه اشتیاق مرا که آب گشت و همان تشنه لقاست دلم
4 به خشم و ناز مرا ناامید نتوان کرد به شیوه های غریب تو آشناست دلم
5 به من کشاکش گردون چه می تواند کرد که در حمایت آن طره دوتاست دلم
6 نگاه حسرت من ترجمان مطلبهاست اگر خموش از اظهار مدعاست دلم
7 به حسن شوخ ندانم چه نسبت است مرا که هیچ جا نه و در صد هزار جاست دلم
8 برهنه را نتواند برهنه کرد کسی چه نعمتی است که بی برگ و بی نواست دلم
9 مرا ز نعمت الوان حسن سیری نیست گرسنه چشم تر از کاسه گداست دلم
10 میی چون خون شهیدان به من کرامت کن که از خمار چو صحرای کربلاست دلم
11 ز مشت خار و خسم دود بر نمی خیزد ز بس که واله آن آتشین لقاست دلم
12 ز انقلاب جهان نیستم غمین صائب که در بلندی و پستی به یک هواست دلم