- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از گرفتاری دلم فارغ زپیچ و تاب شد ناله زنجیر، خوابم را صدای آب شد
2 کوته است از حرف خاموشان زبان اعتراض ایمن از تیغ است هر خونی که مشک ناب شد
3 جهل دارد همچنان خم در خم عصیان مرا گر به ظاهر قامت خم گشته ام محراب شد
4 با فقیران دست در یک کاسه کردن عیب نیست بحر با آن منزلت همکاسه گرداب شد
5 چون رگ سنگ است اهل درد را بر دل گران در میان زخمها زخمی که بی خوناب شد
6 شرم هیهات است خوبان را سپرداری کند هاله نتواند حجاب پرتو مهتاب شد
7 گر برآرد می زخود پیمانه ما دور نیست پنجه مرجان نگارین در میان آب شد
8 فکر من صائب جهان خاک را دل زنده کرد این سفال خشک از ریحان من سیراب شد