چو شانه مهر به لب با دو از صائب تبریزی غزل 5696

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

چو شانه مهر به لب با دو صد زبان زده ام

1 چو شانه مهر به لب با دو صد زبان زده ام که دست در کمر زلف دلستان زده ام

2 درین بساط من آن سیل خانه پردازم که پشت پای به معموره جهان زده ام

3 مرا به کنج قفس کیست رهنما گردد که برق بر خس و خاشاک آشیان زده ام

4 به گوهرم صدف چرخ می کند تنگی ز عجز نیست که مهر بر دهان زده ام

5 شده است خار ندامت جگر خراش مرا به سهو برگ گلی گر به دشمنان زده ام

6 ز شرم بی ادبی آب گشته ام هر چند ز دور بوسه بر آن خاک آستان زده ام

7 به زور نرم دل آسمان نمی گردد و گرنه زور مکرر بر این کمان زده ام

8 حذر کنید ز زخم زبان ناله من که من ز کوه غم این تیغ برفسان زده ام

9 ز سرد مهری احباب در ریاض جهان تمام برگ سفر چون گل خزان زده ام

10 ز بس به تیر خدنگ تو داده ام پهلو چو شیر دست به ترکش ز نیستان زده ام

11 چگونه خون نچکد از کلام من صائب که تکیه بر دم شمشیر خونچکان زده ام

عکس نوشته
کامنت
comment