1 وقت است که داغی به دل دام گذارم برقی شوم و رو به لب بام گذارم
2 تا چند درین دایره همچون خط پرگار سر در پی آغاز ز انجام گذارم؟
3 سر رشته گمراهی من در کف من نیست چون خامه به دست دگری گام گذارم
4 گر چرخ به یک کاسه کند تلخی عالم بیدردم اگر نم به دل جام گذارم
5 از من خبر دوری این راه مپرسید چندان نفسم نیست که پیغام گذارم
6 شد سرمه ز دشواری این ره نفس برق صائب چه درین دشت بلا گام گذارم؟