-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وقت آن کس خوش که با مینای می خرم نشست تا میسر بود در بزم جهان بی غم نشست
2 مصحف رویش ز خط تا هم لباس کعبه شد بر فلک از هاله مه در حلقه ماتم نشست
3 شمع ماتم بود امشب شیشه می بی رخت بر رخ ساغر چهار انگشت گرد غم نشست!
4 نان جو خور، در بهشت سیر چشمی سیر کن گرد عصیان بهر گندم بر رخ آدم نشست
5 شیشه می تکیه بر زانوی ساقی کرده است؟ یا مسیح خوش نفس بر دامن مریم نشست
6 می شود از شعله حسن بتان یاقوت آب حیرتی دارم که چون بر روی گل شبنم نشست؟
7 تا کدامین تشنه بر ریگ روان مالید آب خوش غبار کلفتی بر چهره زمزم نشست
8 برنمی خیزد به سعی آستین صائب ز جای در چه ساعت بر رخ زردم غبار غم نشست؟