بی درد مشکل است سخن گفتن از صائب تبریزی غزل 6413

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

بی درد مشکل است سخن گفتن این چنین

1 بی درد مشکل است سخن گفتن این چنین رنگین شود سخن ز جگر سفتن این چنین

2 خامش نشین و خون جگر خور که می شود خون غزال، مشک ز بنهفتن این چنین

3 بی نقش شو که خواب پریشان بینش است آیینه وار نقش پذیرفتن این چنین

4 سیلاب شکوه است سخن چون گره شود شد حرف من دراز ز ناگفتن این چنین

5 هر غنچه ای که هست هلاک شکفتن است ما خوش برآمدیم به نشکفتن این چنین

6 کار من سیاه گلیم است در چمن مانند داغ لاله به خون خفتن این چنین

7 زلف تو برد دین و دل و عقل و هوش من شب پاک خانه را نتوان رفتن این چنین

8 آلوده می کند به هوس عشق پاک را عذر گناه غیر پذیرفتن این چنین

9 از خواب ناز نرگس او وا نمی شود در آفتابرو نتوان خفتن این چنین

10 در پیش باطلان جهان حرف حق مگو منصور شد هلاک ز حق گفتن این چنین

11 کار من است صاب و این جان بی قرار با دست رعشه دار گهر سفتن این چنین

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر