-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی درد مشکل است سخن گفتن این چنین رنگین شود سخن ز جگر سفتن این چنین
2 خامش نشین و خون جگر خور که می شود خون غزال، مشک ز بنهفتن این چنین
3 بی نقش شو که خواب پریشان بینش است آیینه وار نقش پذیرفتن این چنین
4 سیلاب شکوه است سخن چون گره شود شد حرف من دراز ز ناگفتن این چنین
5 هر غنچه ای که هست هلاک شکفتن است ما خوش برآمدیم به نشکفتن این چنین
6 کار من سیاه گلیم است در چمن مانند داغ لاله به خون خفتن این چنین
7 زلف تو برد دین و دل و عقل و هوش من شب پاک خانه را نتوان رفتن این چنین
8 آلوده می کند به هوس عشق پاک را عذر گناه غیر پذیرفتن این چنین
9 از خواب ناز نرگس او وا نمی شود در آفتابرو نتوان خفتن این چنین
10 در پیش باطلان جهان حرف حق مگو منصور شد هلاک ز حق گفتن این چنین
11 کار من است صاب و این جان بی قرار با دست رعشه دار گهر سفتن این چنین