-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نقش حصیر نیست که بر پیکر من است شهباز اوج فقرم و این شهپر من است
2 این باده رسیده که در ساغر من است حور من و بهشت من و کوثر من است
3 تا سر بر آستانه همت گذاشتم خشتی است آفتاب که زیر سر من است
4 صبح قیامتی که جهان در حساب ازوست یک آه سرد از دل غم پرور من است
5 خون می خورد ز تنگی میدان روزگار این آب بیقرار که در گوهر من است
6 در وادیی که سیل برد کوه را ز جای پای به خواب رفته من لنگر من است
7 در بند روزگار نباشد جنون من زنجیر من چو تیغ همان جوهر من است
8 چون شمع استخوان مرا آب می کند این آتشی که در ته خاکستر من است
9 از خارخار عشق به خون غوطه می زنم از برگ گل چو شبنم اگر بستر من است
10 هر چند بسته ام به زمین سایه وار نقش پرواز آفتاب به بال و پر من است
11 داغی که هست زیر سیاهی گشاده روی امروز در بساط فلک اختر من است
12 از برگریز حادثه صائب مسلم است این گلشنی که در ته بال و پر من است