1 مروت نیست می در پرده، ای رعنا رسانیدن به یاران خون خوراندن، باده را تنها رسانیدن
2 خرابات جهان خالی شد از خونابه آشامان می یک بزم می باید مرا تنها رسانیدن
3 به کاوش نیست حاجت چشمه دریا دل ما را ندارد حاصلی ناخن به داغ ما رسانیدن
4 شرار از سنگ تا آمد برون پروازش آخر شد چه بال و پر توان در سینه خارا رسانیدن؟
5 ز دوری گشت سیل نوبهاران خرج راه اینجا که خواهد قطره ما را به آن دریا رسانیدن؟
6 چه حاصل جز خجالت داد پیش آن قد رعنا؟ بس است ای باغبان سرو سهی بالا رسانیدن
7 اگر در بال همت نارسایی نیست چون شبنم توان خود را به خورشید جهان آرا رسانیدن
8 نیارد مرغ پر زد در هوا از گرمی خویش به آن ظالم که خواهد نامه ما را رسانیدن؟
9 به اندک فرصتی از هم خیالان پیش می افتد تواند هر که صائب پیش مصرع را رسانیدن
دیدگاهها **