- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به شاهراه توکل بود سفر ما را یکی است توشه و زنار بر کمر ما را
2 گذشته است ز سر آب هر کجا هستیم غم کنار و میان نیست چون گهر ما را
3 به خوش عنانی ما گوهری ندارد بحر توان ز خویش نمودن به یک نظر ما را
4 شکست سنگ ره ما کجا تواند شد؟ که همچو موج ز دریاست بال و پر ما را
5 چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش ز باده شد غم و اندوه بیشتر ما را
6 حریف باده آن چشم های مخموریم نمی توان به قدح ساخت بی خبر ما را
7 چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را
8 شده است سینه ما همچو تیغ جوهردار ز بس که آه شکسته است در جگر ما را
9 چه شکرهاست که در خارزار امکان نیست به غیر عشق گرفتاری دگر ما را
10 به هر زمین نفشانیم تخم خود صائب نظر به سوختگان است چون شرر ما را