صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی
صائب تبریزی

در گرفتاری بود جمعیت از صائب تبریزی غزل 1401

غزل 1401 ام از 9863 غزلیات

در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال

1 در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال با دو دست بسته نتوان دست یغمایی گرفت

2 حلقه زنار شد طوق گلوی قمریان سرو تا از قامتش سرمشق رعنایی گرفت

3 آرزوی جلوه شد در دل گره خورشید را حسن عالمسوز او تا عالم آرایی گرفت

4 حسن بی پروا ندارد از نظربازان گزیر گل به چندین دست دامان تماشایی گرفت

5 بول گل خاکستر بلبل پریشان کرد و رفت این سزای آن که چون ما یار هر جایی گرفت

6 سینه صافان اهل معنی را به گفتار آورند طوطی از آیینه بی زنگ، گویایی گرفت

7 سرمه چشم غزالان شد غبار پیکرش شوق هر کس را سر زنجیر رسوایی گرفت

8 تا عرق از چهره رنگین او شد کامیاب بر بساط گلستان شبنم جگرخایی گرفت

9 همدم جانی به دست آسان نمی آید که نی شد دلش سوراخ تا جان از دم نایی گرفت

10 محضر قتلش به مهر بال وپر آماده شد هر که چون طاوس دنبال خودآرایی گرفت

11 ملک خود پرداخت از بیگانه و آسوده شد هر که ترک خلق کرد و کنج تنهایی گرفت

12 حسن شوخی کرد چندانی که در میزان عشق بیقراریهای من رنگ شکیبایی گرفت

13 ساغر لبریز اگر صائب سپرداری کند می توان خون خود از گردون مینایی گرفت

14 گردباد از من طریق دشت پیمایی گرفت وحشت از مجنون من آهوی صحرایی گرفت

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال

شاعر شعر در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال چه کسی است ؟

شاعر شعر در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال صائب تبریزی می باشد.

شعر در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 11 سروده شده است.

قالب شعر در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال چیست ؟

قالب شعر در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال غزل است

مضمون اصلی شعر در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر باحال, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر باحال, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر