-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از داغ بود چهره افروخته من گردد ز شرر زنده دل سوخته من
2 چون آتش سوزان ز طرب نیست، که باشد از سیلی صرصر رخ افروخته من
3 چون لاله ز می نیست مرا سرخی رخسار خون است شراب جگرسوخته من
4 پوشیدن چشم است مرا خانه صیاد غافل مشو از باز نظردوخته من
5 تا چشم کند کار، سیه خانه لیلی است در دامن صحرای دل سوخته من
6 فریاد که چون غنچه پی سوختن دل شد مشت شراری زراندوخته من
7 صائب کند از سایه خود وحشت صیاد رم کرده غزالی که شد آموخته من