- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از مروت نیست منع صوفی از ذکر بلند مهر خاموشی در آتش چون زند بر لب سپند؟
2 روح قدسی در تن خاکی چسان خامش شود؟ طشت بام افتاده را آواز می باشد بلند
3 اختیاری نیست وجد و نعره ارباب حال در گسستن ناله بیتابانه می خیزد زبند
4 حلقه ذکرست، اگر در گاه حق را حلقه ای است پامنه زین حلقه بیرون تا شوی اقبالمند
5 می کند مغشوش جوهر صفحه آیینه را صوفیان صافدل از علم رسمی فارغند
6 بی حدی ممکن نگردد قطع راه دور عشق سالکان واصل نمی گردند بی ذکر بلند
7 از فلاخن سنگ بی گردش نمی گردد خلاص جان زندانی به وجد آزاد می گردد زبند
8 جان علوی در تن سفلی چسان گیرد قرار؟ صید وحشی چون شود آسوده در دام و کمند؟
9 از نمد بر سنگ صائب می خورد دندان مار هر که شد پشمینه پوش آزاد گردد از گزند