1 به مطلب می رسد جویای کام آهسته آهسته ز دریا می کشد صیاد دام آهسته آهسته
2 به مغرب می تواند رفت در یک روز از مشرق گذارد هر که چون خورشید گام آهسته آهسته
3 به همواری بلندی جو که تیغ کوه را آرد به زیر پای، کبک خوشخرام آهسته آهسته
4 ز تدبیر جنون پخته کار عقل می آید که مجنون آهوان را کرد رام آهسته آهسته
5 مشو از زیردست خویش ایمن در زبردستی که خون شیشه را نوشید جام آهسته آهسته
6 خیال نازک آخر می فروزد چهره شهرت مه نو می شود ماه تمام آهسته آهسته
7 دلی از آه می گفتم شود خالی، ندانستم که پیچد بر سراپایم چو دام آهسته آهسته
8 به شکرخند ازان لبهای خوش دشنام قانع شو که خواهد تلخ گردید این مدام آهسته آهسته
9 اگر چه رشته از بار گهرپیچان و لاغر شد کشید از مغز گوهر انتقام آهسته آهسته
10 اگر نام بلند از چرخ خواهی صبر کن صائب ز پستی می توان رفتن به بام آهسته آهسته
دیدگاهها **