1 شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش قیمتی گشت ازین گردیتیمی گهرش
2 پسته می گشت نهان در دل شکر دایم چون نهان شد به خط سبز لب چون شکرش؟
3 زلف وقت است که به چهره او خال شود بس که پیچد به خود از غیرت موی کمرش
4 گر چنین نشو و نما می کند آن تازه نهال سرو چون سبزه خوابیده شودپی سپرش
5 حاصلی نیست ازان نخل برومند مرا تا نصیب لب و دندان که باشد ثمرش
6 بلبلی راکه به بی برگ و نوایی آموخت برگ گل ناخن الماس بود بر جگرش
7 نتوان بست به زنجیر خود آرایان را نعل طاوس درآتش بود ازبال وپرش
8 عشق کرده است مرا برسر خوانی مهمان که زجان سیر شدن هست کمین ما حضرش
9 گر به گوهر رسد سنگ شکستی سهل است وای برآن که شکستی رسد از هم گهرش
10 صائب از بوسه آن لب، دهنی شیرین کن تانگشته است نهان در پر طوطی شکرش