1 در زلف ناامیدی روی امید باشد صبح امید یعقوب چشم سفید باشد
2 بید از ثمر نظر بست وصل نبات دریافت عاشق ز ترک لذت چون ناامید باشد
3 در روستای مشرب هرروز روز عیدست در شهربند مذهب سالی دو عید باشد
4 برخانه وجودم از دل زده است گردون قفلی که آه وفریادآن را کلید باشد
5 عاشق نمی توان گفت دیوانه مشربان را هرکس به خون نغلطید اینجا شهید باشد
6 از جوی شیرشستیم دست امیدواری تا چندقاصد مااین پی سفیدباشد
7 دوران ناامیدی سرحلقه امیدست صائب ز ناامیدی چون ناامید باشد