درین جهان نشود حال آن از صائب تبریزی غزل 5760

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

درین جهان نشود حال آن جهان معلوم

1 درین جهان نشود حال آن جهان معلوم که مغز را نتوان کرد از استخوان معلوم

2 که دیده حاشیه باشد ز متن مشکلتر؟ نشد ز سبزه خط راز آن دهان معلوم

3 عیار ناز ترا اهل عشق می دانند که بی کشش نشود زور هر کمان معلوم

4 اگر چه معنی نازک شود برهنه زلفظ مرا نشد ز کمر هیچ ازان میان معلوم

5 ز شوق من چه تواند زبان خامه نوشت؟ ضمیر لال نگردد به ترجمان معلوم

6 توان ز سختی ایام صبر هر کس یافت عیار زر شود از سنگ امتحان معلوم

7 جنون من به خط سبز گلرخان بسته است که در بهار شود شور بلبلان معلوم

8 ز حسن عاقبت آغاز را توان دریافت که هست تیر کج و راست در نشان معلوم

9 ز اشک راز دل بیقرار من شد فاش که از ستاره شود سیر آسمان معلوم

10 بلندی سخن دلپذیر ما صائب ز گرد سرمه نگردد در اصفهان معلوم

عکس نوشته
کامنت
comment