-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در جهان بی نیاز خاک سیم و زر شود آبرو را چون کنی گردآوری گوهر شود
2 جان روشن از گداز جسم می بالد به خود می زند ناخن به دلها ماه چون لاغر شود
3 شکر می سازد شکایت را دل خرسند ما سبزه زنگار در شمشیر ما جوهر شود
4 حسن لیلی در بیابان گر چنین شور افکند دامن صحرا به مجنون دامن محشر شود
5 خط آزادی است سرو و بید را بی حاصلی سنگ می بارد به هر نخلی که بارآور شود
6 تا چه گلها بشکفد از خار در پیراهنش دردمندی را که گل در پیرهن اخگر شود
7 بلبل ما در حریم بیضه سیر آهنگ بود عشق در گهواره چون عیسی سخن گستر شود
8 بی وجودی آدمی را می کند صاحب وجود فرد هستی از خط باطل نکو محضر شود
9 چون هوا مغلوب شد تخت سلیمان می شود بادبان چون غوطه در دریا زند لشگر شود
10 منتهای ناامیدی اول امیدهاست دست و پا از کار چون افتاد بال و پر شود
11 از دهان پاک می گردد سخن کامل عیار قطره چون افتاد در دست صدف گوهر شود
12 نیست اهل حال را صائب زبان قیل و قال بر نمی آید نفس از نی چو پرشکر شود