1 در گنه اشک ندامت ز جگر برخیزد این سحابی است که از دامن تر برخیزد
2 باده در چشم و دل پاک پریزاد شود قطره چون در صدف افتاد گهر برخیزد
3 به شکر یا به نوای شکرین پیوندد هر که از خاک چو نی بسته کمر برخیزد
4 از حریصان نرود حرص زر و سیم به مرگ تشنه از خواب همان تشنه جگر برخیزد
5 غفلت نفس دو بالا شود از موی سفید سگ محال است که از خواب سحر برخیزد
6 خانه کعبه مقصود سویدای دل است گرد هستی اگر از پیش نظر برخیزد