- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی
2 تا پریشان نشود خاطر چون برگ گلت نروی سرزده در خواب پریشان کسی
3 نازم آن ضعف زبون کرده بی طاقت را که به امداد صبا رفت به قربان کسی
4 خون ما در تن ازان مرده که در روز جزا ندهد زحمت اندشه دامان کسی
5 می کشد هر نفس از شوق ز خویشم بیرون نگه مست جفاپیشه آیان کسی
6 میوه باغ شکیب دل ما را دریاب سیب صبرست که دورست ز دندان کسی
7 می برد باد صبا شب همه شب شهر به شهر بوی پیراهن یوسف ز گریبان کسی
8 شور از کشور دلهای پریشان برخاست نمکی تازه نکردم ز نمکدان کسی
9 قرص خورشید و مه ارزانی گردون باشد نخورد همت ما نان جو از خوان کسی
10 عدم اولاست درین واقعه بیماری را که به جان می کشدش منت درمان کسی