غوطه در خاک زند دل ز گریبان از صائب تبریزی غزل 6819

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی

1 غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی

2 تا پریشان نشود خاطر چون برگ گلت نروی سرزده در خواب پریشان کسی

3 نازم آن ضعف زبون کرده بی طاقت را که به امداد صبا رفت به قربان کسی

4 خون ما در تن ازان مرده که در روز جزا ندهد زحمت اندشه دامان کسی

5 می کشد هر نفس از شوق ز خویشم بیرون نگه مست جفاپیشه آیان کسی

6 میوه باغ شکیب دل ما را دریاب سیب صبرست که دورست ز دندان کسی

7 می برد باد صبا شب همه شب شهر به شهر بوی پیراهن یوسف ز گریبان کسی

8 شور از کشور دلهای پریشان برخاست نمکی تازه نکردم ز نمکدان کسی

9 قرص خورشید و مه ارزانی گردون باشد نخورد همت ما نان جو از خوان کسی

10 عدم اولاست درین واقعه بیماری را که به جان می کشدش منت درمان کسی

عکس نوشته
کامنت
comment