1 این منم در دست زلف یار را پیچیدهام در سخن آن شکرینگفتار را پیچیدهام
2 تن به خوی آتشین لالهرویان دادهام در حریر شعله این طومار را پیچیدهام
3 سر اگر خواهند از من بیتامل میدهم بهر وا کردن من این دستار را پیچیدهام
4 عاجزم در باز کردنهای آن بند قبا من که قفل سد در گلزار را پیچیدهام
5 چون نفس صائب نیاید سرمهآلود از جگر کمعنان آه آتشبار را پیچیدهام
دیدگاهها **