-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمی روم به بهشت برین زخانه خویش به گل فرو شده پایم درآستانه خویش
2 به گنجها نتوان درد را خرید از من به زر بدل نکنم رنگ عاشقانه خویش
3 به نغمه دگران احتیاج نیست مرا که هست چون خم می مطربم ز خانه خویش
4 چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر اگر به چرخ برآیم ز آستانه خویش
5 اگر چه هر نفسم گرد کاروان غمی است بجان رسیده ام از وضع بیغمانه خویش
6 بلاست رتبه گفتار چون بلند افتاد به خواب چند توان رفتن ازافسانه خویش ؟
7 به بینوایی و آزادگی خوشم صائب مرا قفس نفریبد به آب و دانه خویش