1 منم به نکهت خشکی ز بوستان قانع ز وصل گل به خس و خار آشیان قانع
2 درون خانه شکارش آماده است کسی که گشت به خمیازه چون کمان قانع
3 زبان دراز بود، هرکه همچو تیغ شود به خون ز نعمت الوان این جهان قانع
4 چرا طفیلی زاغ سیاه کاسه شود؟ کسی که همچو هما شد به استخوان قانع
5 به سیم ، دامن یوسف ز دست نتوان داد ازان جهان نتوان شد به این جهان قانع
6 همیشه بر لب بام خطر بود درخواب ز صدر هرکه نگردد به آستان قانع
7 ز آب خضر حیات ابد تمنا کن مشو ز تیغ شهادت به نیم جان قانع
8 شود خزینه اسرار سینه اش صائب کسی که شد به لب خامش ازبیان قانع