- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می کنم از سینه بیرون این دل غمخواره را چند بتوان در گریبان داشت آتشپاره را؟
2 خون به جای آب از سرچشمه ها گردد روان کوه بردارد اگر درد من بیچاره را
3 عالم افسرده را مشاطه ای چون عشق نیست صحبت فرهاد آدم کرد سنگ خاره را
4 می کشد دامن به خون بی گناهان جلوه اش نیست پروای سلیمان آن پری رخساره را
5 آسمان آسوده است از بی قراری های ما گریه طفلان نمی سوزد دل گهواره را
6 دشمنان خویش را بی عشق دیدن مشکل است می کنم قسمت به بی دردان، دل صد پاره را
7 می کند امروز صائب موم نی در ناخنم من که ناخن گیر می کردم به آهی، خاره را