تر به اشک تلخ می سازم دماغ خویش را از صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

تر به اشک تلخ می سازم دماغ خویش را

1 تر به اشک تلخ می سازم دماغ خویش را زنده می دارم به خون دل چراغ خویش را

2 از سیاهی شد جهان بر چشم داغ من سیاه چند دارم در ته دامن چراغ خویش را؟

3 سازگاری نیست با مرهم ز بی دردی مرا می کنم پنهان ز چشم شور، داغ خویش را

4 کاروان بی خودی را نامه و پیغام نیست از که گیرم، حیرتی دارم، سراغ خویش را

5 خاطر مجروح بلبل را رعایت می کنم این که می دزدم ز بوی گل دماغ خویش را

6 با تهیدستی، ز فیض سیر چشمی چون حباب خالی از دریا برون آرم ایاغ خویش را

7 گر چه از مستی چو بلبل خویش را گم کرده اند می شناسم نکهت گلهای باغ خویش را

8 گر چه یک دل گرم از گفتار من صائب نشد همچنان در فکر می سوزم دماغ خویش را

عکس نوشته