1 به هر حالی که باشد گرد گل همچون صبا گردم نیم نگهت که از گل در پریشانی جدا گردم
2 همین امید بر گرد جهان سرگشته ام دارد که او برگرد دل من گرد آن ناآشنا گردم
3 اگر چه از جگرداری برآتش می توانم زد ندارم زهره تا برگرد آن گلگون قبا گردم
4 دری نگشود بر روی چو مهر از دربدر گشتن مگر یک چند گرد خویشتن چون آسیا گردم
5 اگر شمشیر بارد بر سرم در دل نمی گیرم نیم آیینه کز اندک غباری بی صفا گردم
6 وفا دین من و مهربتان آیین من باشد رخم از قبله برگردد گر از مهر و وفا گردم
7 چنان با بیوفایان صائب آن بدمهر می جوشد که با این مهر نزدیک است من هم بیوفا گردم