-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چنین شویَد غبار زهد از دل بادهام بادبان کشتی می میشود سجادهام
2 چون نگردد آب در چشم جهان از دیدنم از یتیمی در غریبی چون گهر افتادهام
3 عالم قسمت ندارد سیر چشمی همچو من قانع از خرمن به برگ کاه چون بیجادهام
4 شستهام دست از لباس زود سیر نوبهار همچو سرواز برگریز نیستی آزادهام
5 باطنم از جوهر ذاتی است پر نقش و نگار گرچه چون آیینه در ظاهر زمین سادهام
6 نیست ناخن گیر دلهای عزیزان ورنه من ناوک خارا شکافم این چنین کاستادهام
7 زردرویی میکشم چون نی ز همراهان خویش من که از ذوق سفر هرگز کمر نگشادهام
8 عاجزم در عقده دل گرچه صائب بارها عقده سر در گم افلاک را بگشادهام