1 اگر کلام نه از آسمان فرود آید چرا به هر سخنی خامه در سجود آید
2 ز اهل دل تو همین نقش دیده ای از دور که روز روشن از آتش به چشم دود آید
3 ظهور عشق ز ما خاکیان غریب مدان کز ابرهای سیه برق در وجود آید
4 فلک ز عهده این عقده های سردرگم برون چگونه به یک ناخن کبود آید
5 نکرد آتش مغرور سجده آدم کجا به سوختن ما سرش فرود آید
6 جهان سفله بهشتی است ژاژخایان را به خاروخس چو سد شعله در سرود آید
7 شدی دوتا وهمان می دوی پی دنیا نشد رکوع ترا نوبت قعود آید
8 به ناخنی که رساند به داغ من گردون هزار دجله خون از دل حسود آید
9 دل گشاده من صائب آرمیده بود درین خرابه اگر آسمان فرود آید