اگر چشم کافر فتد برلقایش از صائب تبریزی غزل 5091

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

اگر چشم کافر فتد برلقایش

1 اگر چشم کافر فتد برلقایش نیاید به لب غیر نام خدایش

2 شود گریه شمع یاقوت احمر به بزمی که افروزد از می لقایش

3 زمین گیر سازد تماشاییان را چو در جلوه آید قد دلربایش

4 ز اندیشه آن تن نازپرور چو فانوس دور استد از تن قبایش

5 ز عیسی چه بگشاید آن خسته ای را که بیماری چشم باشد دوایش

6 برآرد سراز جیب دریای گوهر دهد چون حباب آن که سر درهوایش

7 چو آسودگی خواهی ازآسمانی که بی آب، گردان بود آسیایش

8 چنان کز کمان تیر صائب گریزد ز خود می گریزد چنان آشنایش

عکس نوشته
کامنت
comment