-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن ممکن بود از دل غم صدساله ستردن
2 هر مایده از خوردن بسیار شود کم جز مایده غم که شود بیش ز خوردن
3 ابرام محال است به امساک برآید نتوان عرق از سنگ گرفتن به فشردن
4 در عالم انصاف ز مردان حسابی است آن را که به انگشت توان عیب شمردن!
5 پر گوهر شهوار کند درج دهن را دندان تأسف به لب خویش فشردن
6 در قبض ز بسط است فزون بهره سالک گردید گهر قطره باران ز فسردن
7 خالی به کشیدن نشد از آه، دل من از آینه جوهر نشود کم به ستردن
8 اول ثمر پیشرسش عمر دوباره است دم را چو دم صبح به خورشید سپردن
9 از دست نوازش تپش دل نشود کم ساکن نشود زلزله از پای فشردن
10 صائب به زور و سیم تسلی نشود حرص آتش چه خیال است شود سیر ز خوردن؟