گر محو ز خاطر شود اندیشه از صائب تبریزی غزل 6420

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن

1 گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن ممکن بود از دل غم صدساله ستردن

2 هر مایده از خوردن بسیار شود کم جز مایده غم که شود بیش ز خوردن

3 ابرام محال است به امساک برآید نتوان عرق از سنگ گرفتن به فشردن

4 در عالم انصاف ز مردان حسابی است آن را که به انگشت توان عیب شمردن!

5 پر گوهر شهوار کند درج دهن را دندان تأسف به لب خویش فشردن

6 در قبض ز بسط است فزون بهره سالک گردید گهر قطره باران ز فسردن

7 خالی به کشیدن نشد از آه، دل من از آینه جوهر نشود کم به ستردن

8 اول ثمر پیشرسش عمر دوباره است دم را چو دم صبح به خورشید سپردن

9 از دست نوازش تپش دل نشود کم ساکن نشود زلزله از پای فشردن

10 صائب به زور و سیم تسلی نشود حرص آتش چه خیال است شود سیر ز خوردن؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر