- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند مرا ز هر دو جهان کیست بی نیاز کند
2 میان نازک او را نگاه موی شکاف مگر به پیچ وخم از زلف امتیازکند
3 فغان که چشم بد آفتاب کم فرصت امان نداد به شبنم که چشم باز کند
4 حیا مدار توقع ز آتشین رویی که همچو شمع زبان در دهان گاز کند
5 چه فتنه ها کند آن چشم شوخ در مستی که کار رطل گران وقت خواب ناز کند
6 گهر به رشته بینش ز هر نگاه کشد به عبرت آن که درین پرده چشم باز کند
7 جبین گشاده به سایل کسی که برنخورد به روی دولت ناخوانده در فراز کند
8 بغیر مهر خموشی که می فزاید عمر که دیده است گره رشته را دراز کند
9 نشد گشایشی از زلف و خط مگر صائب تمام کار من آن چشم نیم باز کند