1 مطربی خواهم که مست از نغمه سازم کند هر قدر کز خویش افتم دور آوازم کند
2 فکر آغاز و غم انجام تا کی، می کجاست؟ تا دمی آسوده از انجام و آغازم کند
3 در دل آیینه تاریک من خورشیدهاست چشم می بازد سبکدستی که پردازم کند
4 بوی گل را غنچه نتواند نهان در پرده داشت آسمان کی می تواند منع پروازم کند؟
5 جوش دریا کم نمی گردد ز سرپوش حباب مهر خاموشی چه با اشک سبکتازم کند؟
6 در لباس زنگ آزادم زصد نادیدنی روی آسایش نبیند هر که پردازم کند!
7 سالها شد چون شرر در سینه می دزدم نفس تا مگر آن سنگدل با خویش همرازم کند
8 رتبه افکار من صائب ز شعری بگذرد گر به تحسین شاه دریادل سرافرازم کند