فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه از صائب تبریزی غزل 362

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را

1 فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را فشاندم در غبار خاطر خود دانه خود را

2 فروغ شمع ازان گرد سر پروانه می گردد که از خاکستر خود ریخت رنگ خانه خود را

3 ز بس ترسیده است از چشم شور خاکیان چشمم ندارم چشم بینم روزن کاشانه خود را

4 همان درد سیه بختی میم را بی صفا دارد اگر چون لاله سازم سرنگون پیمانه خود را

5 نهان از پرده های چشم می گریم، نه آن شمعم که سازم نقل مجلس گریه مستانه خود را

6 به کام خضر آب زندگی را تلخ می سازم به رغبت بس که می بوسم لب پیمانه خود را

7 رم آهوی من انداز اوج لامکان دارد به صحرا چون دهم تسکین دل دیوانه خود را؟

8 خموشان را محرک بر سر گفتار می آرد گره کن زلف تا کوته کنم افسانه خود را

9 حریف خضر و رشک آب حیوان نیستم صائب ز آب تیغ او پر می کنم پیمانه خود را

عکس نوشته
کامنت
comment