1 گفتگوی عشق را من در میان انداختم طرح جوهر من به شمشیر زبان انداختم
2 نامی از شور محبت بر زبانها مانده بود این نمک من در خمیر خاکیان انداختم
3 داشت بردورهدف جولان خدنگ اهل فکر این پریشان سیر را من بر نشان انداختم
4 روی دریای سخن را خاروخس پوشیده داشت این خس و خاشاک را من برکران انداختم
5 چرخ کاه کهنه ای می داد پیش از من به باد دانه من در آسیای آسمان انداختم
6 من ز لوح خاک شستم ابجد عشق مجاز شورش عشق حقیقی در جهان انداختم
7 جلوه یوسف نیفکنده است در بازار مصر از سخن شوری که در اصفهان انداختم
دیدگاهها **