به سرمگی سوی آن خاک پا از صائب تبریزی غزل 5754

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

به سرمگی سوی آن خاک پا نمی بینم

1 به سرمگی سوی آن خاک پا نمی بینم به چشم کم طرف توتیا نمی بینم

2 چه لازم است که خود را سبک کنم چون کاه چو رنگ جاذبه در کهربا نمی بینم

3 نسیم صبحم و کارم دریدن جیب است به تنگ گیری بند قبا نمی بینم

4 چه لازم است بر آیینه مشق بوسه کنم چو نقش خویش در آن نقش پا نمی بینم

5 به بر گرفته مرا تنگ، ذوق دلتنگی چو غنچه راه نسیم صبا نمی بینم

6 که بسته است حنا دست با دستان را که غیر خاک به مشت گدا نمی بینم

7 اگر به دوزخ ازین خاکدان مرا خوانند چو سیل می روم و بر قفا نمی بینم

8 چه چشمداشت ز بیگانگان گوشه نشین که گوش را به سخن آشنا نمی بینم

9 چراغ طور اگر خضر راه من گردد ز بخت تیره همان پیش پا نمی بینم

10 هزار غنچه تصویر باز شد صائب منم که روی دلی از صبا نمی بینم

عکس نوشته
کامنت
comment