-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم چشم حیران را سفال خط ریحانش کنم
2 حلقه چشمی چو دور آسمان می خواستم تا به کام دل نظر برماه تابانش کنم
3 پسته لب بسته او سنگ را دندان شکست من به زوردست می خواهم که خندانش کنم
4 میوه فردوس را تاب نگاه گرم نیست چون نظر گستاخ بر سیب زنخدانش کنم
5 از لطافت شمع من عریان نمی آید به چشم به که از بیرون در سیر شبستانش کنم
6 بر ندارد سر زبالین دیده حیران من گربه جای اشک اخگر در گریبانش کنم
7 خانه ای از خانه آیینه دارم پاکتر هرچه هرکس اورد با خویش مهمانش کنم
8 هر خم موی گرهگیرش کمینگاه دلی است من به این یک دل چه با زلف پریشانش کنم
9 مرکز پرگار حیرانی است چشم عاشقان هم به چشم او مگر سیر گلستانش کنم
10 گرچه مورم صائب اما در مقام گفتگو می توانم حرف در کار سلیمانش کنم