نشد روشن چراغم از عذار از صائب تبریزی غزل 4926

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش

1 نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش مگر چشمی دهم درموسم خط آب ازدودش

2 اجابتهاست درطالع دعای دامن شب را یکی صد شد امید من زخط عنبر آلودش

3 دل سنگش کجا برتشنه دیدار می سوزد؟ سبکدستی که برمی آید از آیینه مقصودش

4 به دوری از حریم اونشد قطع امید من که برگردد به محفل شمع، چون خامش کنی زودش

5 ز احسان نهانی جان سایل تازه می گردد خوشا زخمی که سازد خنده پنهان نمکسودش

6 مدان چون تنگدستان جهان محتاج عاشق را که یاد از بی نیازی می دهد روی زر اندودش

7 مزن مهر خموشی بر دهن آتش زبانان را کز این روزن برآید دود چون سازند مسدودش

8 بر همن ازحضور بت دل آسوده ای دارد نباشد دل به جان آن راکه درغیب است معبودش

9 چه بگشاید ز خلق سفله صائب، ما و درگاهی که هر موری سلیمان می شود از سفره جودش

عکس نوشته
کامنت
comment