-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سوختم تا ره در آن زلف معنبر یافتم خشک چون سوزن شدم کاین رشته را سر یافتم
2 می توانم از نگاهی ذره را خورشید کرد فیض آن صبح بنا گوشی که من دریافتم
3 زان به گرد خویش چون پرگار می گردم که من از سویدای دل خود کعبه را دریافتم
4 سایه ارباب دولت شمع راه ظلمت است آب حیوان را به اقبال سکندر یافتم
5 چون غبار خاکساران را نسازم توتیا من که در گرد یتیمی آب گوهر یافتم
6 رخنه گفتار بر من زندگی را تلخ داشت تا شدم خاموش خود را تنگ شکر یافتم
7 دامن داغ جنون آسان نمی آید به دست سوختم چون شمع تا از آتش افسر یافتم
8 باغ جنت را که تنگ است آسمان بر جلوه اش سر به زیر بال بردم در ته پر یافتم
9 به که بردارم زلب مهر خموشی شکوه را من که صائب دست بر دامان دلبر یافتم