1 چند آواز تو از بیرون رباید هوش من؟ ره نیابد دردرون چون حلقه در گوش من
2 در میان سرو، قمری دست خود را حلقه کرد چند باشد حلقه بیرون در آغوش من؟
3 چون شراب کهنه ام آسوده در مینا، ولی می نماید خویش را در کاسه سر، جوش من
4 کوه را از بردباری گر چه بر سر می نهم سایه دست نوازش برنتابد دوش من
5 دشمنان را می شود از هیبت من دل دو نیم جوهر تیغ دو دم دارد لب خاموش من
6 بیش می گردد جنون من ز سنگ کودکان نیستم بحری که از لنگر نشیند جوش من
7 چون شکرخندی دهد رو، می شوم صائب غمین نیش چون زنبور در دنبال دارد نوش من
دیدگاهها **