در دل چو غنچه چند کنی رنگ از صائب تبریزی غزل 6625

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

در دل چو غنچه چند کنی رنگ و بو گره؟

1 در دل چو غنچه چند کنی رنگ و بو گره؟ واکن به ناخن از دل پرآرزو گره

2 جز تیغ آبدار درین روزگار نیست آبی که تشنه را نشود در گلو گره

3 وقت است شق چو نار شود پوست بر تنم از بس شده است در دل من آرزو گره

4 بیهوده شاخ گل همه تن دست گشته است نتوان زدن به بال و پر رنگ و بو گره

5 بی ابر دامن صدفش پرگهر شود از غیرت آن کسی که کند آبرو گره

6 در عین وصل باخبر از حسرت من است هر تشنه را که آب شود در گلو گره

7 از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا چون گوهرست قسمت من از دو سو گره

8 راه سلوک تنگتر از چشم سوزن است تا کی زنی به رشته جان ز آرزو گره؟

9 صائب هزار عقده دل باز می شود گر وا شود ز جبهه آن تندخو گره

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر