-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا به کی بار دل از گردون بی حاصل کشم استخوانم توتیا شد، چند بار دل کشم
2 هستی موهوم ما موج سرابی بیش نیست به که بر لوح وجود خود خط باطل کشم
3 صحبت من در نمی گیرد به کاهل مشربان هر نفس چون بحر، دامن از کف ساحل کشم
4 تا کمر دل در غبار جسم پنهان گشته است کو چنان دستی که این آیینه را از گل کشم
5 خار صحرای ملامت خون خودرا می خورد پای آسایش اگر در دامن منزل کشم
6 آتشین رخساره ای در چاشنی دارد سپند با کدام امید من آواز در محفل کشم
7 من که دیدم بارها از رخنه دل کعبه را خاک در چشمم اگر دست از رکاب دل کشم
8 صائب از سودای زلفش دست رغبت می کشم تا به کی دررشته جان عقده مشکل کشم