تا به کی بار دل از گردون از صائب تبریزی غزل 5375

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

تا به کی بار دل از گردون بی حاصل کشم

1 تا به کی بار دل از گردون بی حاصل کشم استخوانم توتیا شد، چند بار دل کشم

2 هستی موهوم ما موج سرابی بیش نیست به که بر لوح وجود خود خط باطل کشم

3 صحبت من در نمی گیرد به کاهل مشربان هر نفس چون بحر، دامن از کف ساحل کشم

4 تا کمر دل در غبار جسم پنهان گشته است کو چنان دستی که این آیینه را از گل کشم

5 خار صحرای ملامت خون خودرا می خورد پای آسایش اگر در دامن منزل کشم

6 آتشین رخساره ای در چاشنی دارد سپند با کدام امید من آواز در محفل کشم

7 من که دیدم بارها از رخنه دل کعبه را خاک در چشمم اگر دست از رکاب دل کشم

8 صائب از سودای زلفش دست رغبت می کشم تا به کی دررشته جان عقده مشکل کشم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر