داغ است برگ عیش گلستان از صائب تبریزی غزل 4717

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

داغ است برگ عیش گلستان روزگار

1 داغ است برگ عیش گلستان روزگار دود دل است سنبل و ریحان روزگار

2 چون شمع تا تمام نسوزی نمی دهند خط امان ترا ز شبستان روزگار

3 نتوان گرفت دامن موج سراب را زنهار دل مبند به سامان روزگار

4 در نوشخند برق خطرهاست ،زینهار بازی مخور ز چهره خندان روزگار

5 در چشم من ز خانه گورست تنگتر گر دلگشاست پیش تو ایوان روزگار

6 رغبت به آب و نان بخیلان نمی شود دل خوردن است قسمت مهمان روزگار

7 دندان به دل فشار کز این راه کرده اند جانهای پاک،رخنه به زندان روزگار

8 داده است همچو دیده قربانیان نجات حیرت مرا ز خواب پریشان روزگار

9 تا برده ایم سربه گریبان، ربوده ایم گوی سعادت از خم چوگان روزگار

10 گردید توتیای قلم استخوان ما صائب ز بار منت احسان روزگار

عکس نوشته
کامنت
comment