- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 داغ است برگ عیش گلستان روزگار دود دل است سنبل و ریحان روزگار
2 چون شمع تا تمام نسوزی نمی دهند خط امان ترا ز شبستان روزگار
3 نتوان گرفت دامن موج سراب را زنهار دل مبند به سامان روزگار
4 در نوشخند برق خطرهاست ،زینهار بازی مخور ز چهره خندان روزگار
5 در چشم من ز خانه گورست تنگتر گر دلگشاست پیش تو ایوان روزگار
6 رغبت به آب و نان بخیلان نمی شود دل خوردن است قسمت مهمان روزگار
7 دندان به دل فشار کز این راه کرده اند جانهای پاک،رخنه به زندان روزگار
8 داده است همچو دیده قربانیان نجات حیرت مرا ز خواب پریشان روزگار
9 تا برده ایم سربه گریبان، ربوده ایم گوی سعادت از خم چوگان روزگار
10 گردید توتیای قلم استخوان ما صائب ز بار منت احسان روزگار