فال وصال او دل رنجور می از صائب تبریزی غزل 4165

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

فال وصال او دل رنجور می زند

1 فال وصال او دل رنجور می زند این شمع گشته بین که درسور می زند

2 با شهپری که پرتو مهتاب برق اوست شوقم صلا به انجمن طور می زند

3 در سینه عمرهاست که زندانی من است رازی که بوسه بر لب منصور می زند

4 آن کس که خرمن ز ثریا گذشته است از حرص دست در کمر مور می زند

5 مردی واز سرشت تواین خوی بدنرفت خاک تو مشت بر دهن گور می زند

6 جوشی به ذوق خود چو می ناب می زنم نشنیده ام که عقل چه طنبور می زند

7 بر اوج فکر خامه صائب مپرس چیست کبکی است خنده بر کمر طور می زند

عکس نوشته
کامنت
comment