- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم او چندان که مست خواب میسازد مرا تاب آن موی میان بیتاب میسازد مرا
2 تا شدم محو جمال او، اثر از من نماند چون کتان آمیزش مهتاب میسازد مرا
3 تا نگشتم دور ازو، کامل نگشتم، همچو ماه دوری خورشید عالمتاب میسازد مرا
4 خوشدلم با آه سرد و گریههای آتشین بیتکلف این هوا و آب میسازد مرا
5 سر نمیپیچم چو طفل از گوشمال روزگار جوهر تیغم که پیچ و تاب میسازد مرا
6 در گداز گوهر من آتشی در کار نیست دیدن گل همچو شبنم آب میسازد مرا
7 گرچه امروز از رعونت سر فرو نارد به من خاک چون گرد، فلک محراب میسازد مرا
8 این سبکروحی که من از کنج عزلت دیدهام دلگران از صحبت احباب میسازد مرا
9 خاکساران صیقل آیینه یکدیگرند درد می بیش از شراب ناب میسازد مرا
10 میگذارم سر به پای خاک، صائب سایهوار چرخ اگر خورشید عالمتاب میسازد مرا