1 ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست فتنه با نگاه او گرم همعنانیهاست
2 ای هلاک خوبت من این همه تغافل چیست ای خراب چشمت من این چه سرگرانیهاست؟
3 جان و دل سپر سازم پیش ناوک نازت شست غمزه را بگشا وقت شخ کمانیهاست
4 گه سبو زنم بر سنگ، گه به پای خم افتم ساقیا مرنج از من عالم جوانیهاست
5 دورم از وصال او زندگی چه کار آید جان به لب نمیآید این چه سختجانیهاست
6 ناله حزینت کو، آه آتشینت کو؟ لاف عشقبازی چند، عشق را نشانیهاست
7 ای خوشا که همچون گل در کنار من باشی با نگاه جانسوزت وه چه کامرانیهاست
8 سینهها مشبک شد از خدنگ مژگانت حال ما نمیپرسی این چه سرگرانیهاست
9 روز بیتو بیتابم، شب نمیبرد خوابم روز و شب نمیدانم، این چه زندگانیهاست
10 صائب این تپیدن چیست زخم کاریی داری یار بر سرت آمد وقت جانفشانیهاست