1 دردمندی کرد بر من شربت دیدار تلخ قند باشد در دهان مردم بیمار تلخ
2 می کشد از لطف عاشق تلخی زهر عتاب باده شیرین بود در مشرب خمار تلخ
3 تلختر باشد رهین منت سوزن شدن بر تهی پایان بود هر چند زخم خار تلخ
4 کام هر کس را که از اقبال شیرین کرد چرخ چشم تا بر هم زنی می سازد از ادبار تلخ
5 شش جهت شان عسل شد گر چه از زنبور من شد ز حرف تلخ گوشم چون دهان مار تلخ
6 نیست بر کوتاه بینان وضع دنیا ناگوار باشد این خواب پریشان بر اولوالابصار تلخ
7 می خورد ابروی او در وسمه خون خویش را زنگ باشد بر دل شمشیر جوهردار تیغ
8 نیشکر بعد از شکستن می شود شاخ نبات از شکست خلق روی خود مکن زنهار تلخ
9 می کند بر دیده قانع به شکرخواب امن سایه بال هما را سایه دیوار تلخ
10 تا زبان خامه صائب سخن پرداز شد طوطیان را حرف شیرین گشت در منقار تلخ