دل بر شکن طره دلدار گران از صائب تبریزی غزل 2144

1 دل بر شکن طره دلدار گران است فریاد که این نغمه بر این تار گران است

2 مژگان تو با دل سر پیوند ندارد دلجویی این آبله بر خار گران است

3 شد چشم تو هشیار و خراب است همان دل بیمار سبک گشت و پرستار گران است

4 تیغ تو ز آمیزش جوهر گله دارد این موج بر این قلزم خونخوار گران است

5 مویی شدم از فکر، که چون حلقه کنم دست بر موی میان تو که زنار گران است؟

6 آن حسن محال است که از پرده برآید بر یوسف ما جوش خریدار گران است

7 دل شکوه ز شمشیر سبکروح تو دارد این آب سبک بر دل بیمار گران است

8 جز دست گزیدن ز لبش قسمت ما نیست ما مفلس و آن گوهر شهوار گران است

9 چون رقعه ارباب طمع بر دل ممسک داغ ستم عشق به اغیار گران است

10 صائب چه کند روی به صحرا نگذارد؟ بر اهل جنون سایه دیوار گران است